سوریه، کشوری با تاریخ غنی و فرهنگی عمیق، در سال‌های اخیر به صحنه‌ای از درد و رنج تبدیل شده است پس از سال‌ها جنگ و فلاکت، با دخالت نظامی کشورهای دیگر، امید به آرامش و امنیت دوباره به این سرزمین بازگشت اما این آرامش پایدار نبود و به ناگاه، التهاب و رنج دوباره دامن‌گیر مردم سوریه شد.

به گزارش خبرنگار زریوار خبر، پس از سال‌ها درد و رنج و جنگ و فلاکت بزرگی که بر سر مردم سوریه آمد و هزاران نفر در خون خود غلطیدند، با دخالت نظامی کشورهای دیگر مانند ایران و عراق، امنیت و آرامش دوباره به سوریه روی خوش نشان داد. اما چه شد که ناگهان در یک شب، آن هم بعد از چند سال، دوباره التهاب و رنج دامن مردم این کشور تاریخی را گرفت؟

آنچه از ظاهر حوادث مشخص است، این است که پس از نابودی داعش و مجاهدت‌های جوانان و شهیدان مدافع حرم، دولت مستقر در سوریه فرصت‌های مناسب و خوبی را از دست داد تا آثار بحران چندساله داخلی را رفع کند و نقشه سوریه به رنگ‌های مختلف تقسیم نشود.

بشار اسد، که از دوران جوانی حاکمیت این کشور را در دست دارد، پس از پایان جنگ احساس می‌کرد که وجود او در حاکمیت برای کشورهای حامی‌اش آنقدر استراتژیک و مهم است که حتی اگر خودش برای نجاتش تکانی به خود ندهد، آن‌ها برایش آستین بالا خواهند زد.

وی دولت خود را بیمه محور مقاومت می‌دانست و توهم نیاز این محور به وجود او بر کرسی ریاست جمهوری، باعث شده بود که نه تنها خود را بدهکار جانفشانی غیور مردان محور مقاومت نداند، بلکه گاهی احساس می‌کرد کشورهای حامی باید به خاطر زنده بودن او از او متشکر باشند.

این احساس امنیت باعث شد تا او در این فرصت چند ساله پس از فروکش بحران، سیاست‌های دفاعی و دیپلماسی خود را بدون توجه به حوادث گذشته تغییر دهد. بشار می‌توانست با ایجاد یک فضای آشتی ملی، بخش‌هایی از خواسته‌های مخالفان خود را که در تعارض با حاکمیتش نبود، بپذیرد و اجرایی کند، اما او قلدرانه رفتار کردن را در برابر مخالفان خود ترجیح داد.

در سال‌های اخیر، بشار هیچ تلاشی برای ارتباط قوی با کردهای کشورش نکرد، در حالی که می‌توانست با اهمیت دادن به آن‌ها، نظرشان را جلب کند. او به پشتوانه توهم بزرگی که داشت، حتی مخالفان و منتقدان میانه‌رو خود را نپذیرفت و روز به روز در خیالات واهی خود بیشتر فرو می‌رفت.

احساس اینکه وجود وی نیاز بزرگ محور مقاومت است، باعث شد حتی نسبت به کشورهای حامی خود که در دوران جنگ، جانانه از وی حمایت کردند، روابط ضعیف و گاهی از موضع بالا دستی داشته باشد. روابط اخیر وی و کشورهای معاند با محور مقاومت، که در راستای دور شدنش از حامیان قدرتمندش شکل گرفت، باعث شد چوب خط حمایتی‌اش پر شود و نصیحت پند دهندگان نیز در او تأثیری نداشت.

عدم تلاش وی برای ترمیم بدنه ارتش و استخدام نیروهای جوان و کارآزموده، موجب فرسودگی و خستگی نظامیانش شده و دلسردی جوانان مجرب میدان‌دیده را به دنبال داشت. در این میان، بازار داخلی بازسازی کشورش نیز از کنترل خارج شده و مردم همچنان در آوارگی به سر می‌برند یا به ناچار کشورشان را ترک کردند.

بی‌توجهی به وضعیت خانواده‌های شهدا و مجروحان جنگ، خصوصاً نیروهای مسلح، نیز دلیل قابل ذکری برای خالی شدن پشت او از مردم و نظامیانش بود. خصوصیات فردی و اخلاقی و عدم پایبندی به احکام شریعت نیز می‌تواند از مولفه‌های انزوای وی در این ماجرا باشد. اعتماد بی‌جای مجدد به غرب، نفوذ عوامل دشمن و جواسیس خائن در بدنه دولت و ارتش، دیپلماسی ضعیف بعد از جنگ و… از دیگر دلایل ایجاد بحران فزاینده در سوریه است و زمینه را برای اجرای نقشه‌های صهیونیست و آمریکایی فراهم می‌آورد.

یادداشت: مهدی عرفانی