موضوع قدرت و توزیع عادلانۀ آن میان زن و مرد، از جمله موضوعات مهم و مناقشه‌برانگیز در عصر حاضر به ‌حساب می‌آید و توجه بسیاری از نظریه‌پردازان را به‌سوی خود جلب کرده است.

به گزارش خبرنگار زریوار خبر، موضوع قدرت و توزیع عادلانۀ آن میان زن و مرد، از جمله موضوعات مهم و مناقشه‌برانگیز در عصر حاضر به ‌حساب می‌آید و توجه بسیاری از نظریه‌پردازان را به‌سوی خود جلب کرده است. یکی از جنبش‌هایی که چندین دهه خواستار برابری حقوق زن و مرد هست، جنبش ازادی جنسی یا فمنیسم است. ایدئولوژی آزادی جنسی یا فمینیسم مبتنی بر تعریف جامعه‌شناسی خود به معنای جنبش اجتماعی دفاع از حقوق زنان است که با تغییر شرایط زمان رویکرد، خط مشی متفاوتی را در جهت رسیدن به هدف خود انتخاب کرد و در هر زمان به لباس یک نحله از تفکرات رایج فلسفی زمان خود برآمد. فمینیسم برای جلوه کردن و پرچم دادن به جنبش خود به لباس‌های لیبرالیسم، مارکسیسم، سوسیالیسم، پسامدرنیته و پساساختارگرایی درآمد تا ذیل این تفکرات اومانیستی(انسان‌محوری) دم از حقوق زنان و برابری دوجنس بزند و گروهی به افراط در زن‌پرستی و مرد‌ستیزی روی آوردند و لباس زشت و بدقواره‌ی فمینیسم رادیکال را بر تن کردند.

فمینیسم، گستره‌ای از جنبش‌های سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژی‌ها است که به دنبال تعریف، برقراری و دستیابی به حقوق برابر جنسیتی در مسائل سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی زنان است. درست است که به زنان اجازه داده می‌شود که در مشاغل تخصصی فعالیت کنند ولی بیشتر زنان درشبکه‌های تبلیغاتی کالاهای مصرفی و شبکه‌های مدگرایی به کار گرفته شده‌اند. جالب این است که اگر زنان جوامع آمریکایی و غربی را از جامعه آنها حذف کنیم، در سیاست، تجارت و فرهنگ آنها خلل ایجاد می‌شود؛ زیرا نمایش زنان در این کشورها درآمد بسیاری دارد و متأسفانه در بیشتر  کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه هم وضع به همین منوال است. این جنبش از همان ابتدا مورد حمایت‌های مالی گسترده بنیادهای مختلف و نیز سیاست‌گذاران فمینیست و هم‌جنسگرا قرار داشت و توانست خود را به‌عنوان پدیده‌ای طبیعی مطرح کند و خواستار کسب به اصطلاح حقوقی شود که از آنها محروم بوده است.

فمنیست‌ها از ابتدا با دامن زدن به آموزه‌های دروغینی چون بی‌نیازی زنان از مردان، در برآوردن نیازهای جنسی خود و ترویج استقلال زنان از طریق اشتغال و تقدم کار بر خانه و خانواده، همواره بر آتش هم‌جنسگرایی دمیده‌اند. این جنبش زنان را به طرف این اعتقاد می‌راند که این جامعه است که غرایز زنان را به آنها می‌آموزد و این غرایز، شیطانی هستند. این جنبش به آنها می‌آموزد که از مردان بترسند و با آنها رقابت کنند و رضایت را به جای خانواده، در اشتغال بجویند. این گروه، هم‌جنسگرایی را برای مستقر کردن یک نظم نوین جهانی فاشیستی ترویج می‌کنند و در حال انتقال قدرت از ملل کشورها به عوامل خود در سطح جهان است. هدف فمينيسم از بين بردن همه تفاوت‌های موجود در نقش‌های اجتماعی مبتنی بر تفاوت‌های جنسی است و همين نكته است كه فمينيسم را از ديگر نهضت‌های زنان متمايز می‌سازد.

به نظر می‌رسد مفهوم قدرت در اندیشۀ فمینیستی و رویکرد اسلامی، دارای تفاوت‌های مبنایی و چشمگیری باشد. فمنیست‌ها قدرت را مفهومی انسان‌محور می‌دانند و برای آن اصالت ذاتی قائل هستند، اما بازخوانی اسلام از قدرت، معطوف به هدف الهی و توجه به وحی در شئون اجتماعی است. به بیان بهتر، در رویکرد فمینیستی، قدرت به‌مثابۀ امری انسانی، اما در رویکرد اسلامی به‌مثابۀ امری الهی است. نتیجۀ تفکر فمینیستی این است که زنان باید تا حد امکان از قدرت بیشتری برخوردار باشند، اما در رویکرد اسلامی با درنظرگرفتن تفاوت‌های ذاتی میان زن و مرد، جایگاه آنان در نظام قدرت مشخص می‌شود. تفاوت یا عدم تفاوت جنسی در حقوق زنان، مهم‌ترین اختلاف مکتب اسلام با فمینیسم است. روح این اختلاف که در مبانی وجود شناختی و معرفت شناختی هر دو مکتب آشکار می‌شود، ریشه در این امر دارد که مصلحت از جانب چه کسی تعیین گردد. اسلام این امر خطیر را از خداوند متعال طلب می‌نماید، اما فمینیسم بشر را تعیین‌کننده مصلحت خویش می‌داند. از این رو در اسلام، عدالت از یک واقعیت نفس‌الامری برخوردار است و بر این‌اساس تساوی حقوقی چون مخالف با مقتضیات وجودی زن است، خشونت علیه زنان محسوب می‌شود؛ ولی در این جنبش، عدالت کاملا امری نسبی است و برحسب تجربه‌های مختلف بشری، معنای آن نیز متغیر می‌شود و به تبع آن، معنای خشونت علیه زنان نیز تغییر می‌کند.

آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند:«در حقیقت نهضت دفاع از زنان در غرب، یک حرکت دستپاچه، بی‌منطق و مبتنی بر جهالت بدون تکیه به سنت‌های الهی و بدون تکیه به فطرت و طینت زن و مرد بود و در نهایت به ضرر همه تمام شد؛ هم به‌ضرر زنان، هم به‌ضرر مردان و بیشتر به ضرر زنان، این قابل تقلید نیست»(۳۰مهرماه۱۳۷۶)

متاسفانه حاصل تلاش فمنیست،  چیزی جز ازدواج‌های فروپاشیده، مادران تحقیر شده و محجور مانده، زنان جوانی که نقش جایزه را برای مردانه موفق دارند، نیست. بدین‌ترتیب آموزه‌های فمینیست به جای آن‌که به نفع زنان باشد، در خدمت مردان قرار گرفت و حامیان این جنبش با پست شمردن همه جنبه‌ها و کارکردهای زندگی روزمره زنان را به تمسخر گرفتند. با همه این تفاسیر این جنبش با شکست روبروست و علت عمده این شکست، فراموش کردن تفاوت‌های بین دو جنس و به خصوص غفلت از پاکدامنی زنان بوده است.

نویسنده یادداشت: لیلا چمن خواه