در دل کوه‌های اورامانات یاد شهید سید جمال کریمی فرمانده‌ای فداکار، زنده است و همسرش گلاویژ فتاحی با بیان عشق و فداکاری او، از چالش‌ها و خاطرات زندگی مشترکشان سخن گفت.

به گزارش خبرنگار زریوار خبر، در دل کوه‌های سرسبز اورامانات، جایی که تاریخ و فرهنگ به هم می‌پیوندند داستان زندگی شهید سید جمال کریمی، فرمانده‌ای فداکار و دلسوز، همچنان در یادها باقی مانده است.

او نه‌تنها در میدان نبرد، بلکه در دل مردم منطقه‌اش نیز جایگاه خاصی دارد و با عشق و ارادت به نظام جمهوری اسلامی، زندگی‌اش را به خدمت به مردم اختصاص داد و در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.

امروز، فرصتی فراهم شده تا با همسر ایشان، خانم گلاویژ فتاحی گفتگویی صمیمی و عمیق داشته باشیم چون وی در کنار همسرش، نه‌تنها در روزهای خوش زندگی، بلکه در سخت‌ترین لحظات نیز ایستادگی کرده و با عشق و فداکاری فرزندانشان را تربیت کرده است.

خانم فتاحی با بیان خاطرات شیرین و تلخ زندگی مشترکشان، به ما یادآوری می‌کند که عشق و فداکاری در برابر چالش‌ها می‌تواند چراغ راهی برای نسل‌های آینده باشد.

در این گفتگو، به بررسی زندگی، آرزوها و چالش‌های خانم فتاحی خواهیم پرداخت و از او خواهیم شنید که چگونه با فقدان همسرش کنار آمده و تلاش کرده است تا یاد و خاطره او را زنده نگه دارد.

لطفاً خودتان را معرفی کنید و بگویید چه چیزی شما را به شهید سید جمال کریمی جذب کرد؟
 
گلاویژ فتاحی هستم، متولد سال ۱۳۶۶ و همسر شهید سید جمال کریمی. او یک فرمانده لایق و دلسوز برای نظام و مردمش بود عشق و ارادت وی به خدمت به‌نظام جمهوری اسلامی و مردم منطقه اورامانات واقعاً بی‌نظیر بود و ما زندگی فقیرانه‌ای داشتیم، اما او همیشه دوست داشت که زندگی‌اش را فدای انقلاب و مردم منطقه‌اش کند.

چه ویژگی‌هایی در او وجود داشت که شما را به او نزدیک‌تر کرد؟

او فردی بسیار باتقوا و باخدا بود همیشه به نمازهای اول وقت و روزه‌های سنت اهمیت می‌داد. عشق و ارادتش به خدمت به مردم مظلوم و بچه‌های یتیم واقعاً من را به او جذب کرد رفتار و کلامش همیشه برایم الهام‌بخش بود.

اولین باری که همسرتان را دیدید، چه احساسی داشتید؟

اولین‌بار او را در خانه همسایه پدرم دیدم در آنجا کاری داشت و من به چهره‌اش نگاه کردم وقتی به من نگاه کرد، حس عجیبی داشتم چشمانش یک چیز خاصی را نشان می‌داد وقتی با من صحبت کرد کلام و رفتار او به‌قدری تأثیرگذار بود که من را به او جذب کرد و این لحظه همیشه در خاطرم مانده است.

آیا می‌توانید از آرزوها و اهداف همسرتان بگویید؟

بله، یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های او تربیت فرزندانش در راه انقلاب و قرآن بود او همیشه می‌گفت که می‌خواهد فرزندانش را طوری تربیت کند که ادامه‌دهنده راه او باشند و در خدمت به‌نظام و مردم ایران تلاش کنند.

بهترین خاطره‌ای که از زندگی مشترکتان دارید چیست؟

یکی از بهترین خاطراتم زمانی بود که ما ماشین خریدیم یادم می‌آید که بعد از خرید ماشین، با هم به تته رفتیم و او با خوشحالی بوق می‌زد تا خانواده‌اش در مریوان بدانند که ما ماشین خریدیم این لحظات ساده و شاد، همیشه در یادم خواهد ماند.

روزی که خبر شهادت همسرتان را شنیدید، چه احساسی داشتید؟

آن روز شب بود و من در خانه پدرم بودم ابتدا باور نمی‌کردم که او شهید شده است و فکر می‌کردم فقط زخمی شده است وقتی به بیمارستان رفتیم و جنازه‌اش را دیدم، دنیا برایم تاریک شد آن لحظه یکی از سخت‌ترین و تلخ‌ترین لحظات زندگی‌ام بود.

بعد از شهادت وی چگونه با این فقدان کنار آمدید؟

شش ماه در افسردگی بودم و نمی‌توانستم به خانه‌ام برگردم؛ اما بعد از آن به خودم آمدم و فهمیدم که باید برای فرزندم زندگی کنم باید به او آموزش دهم که چگونه در راه پدرش قدم بردارد و به‌نظام خدمت کند.

چه پیامی برای نسل‌های آینده دارید؟

پیام من این است که همیشه پشت انقلاب و رهبر عزیزمان باشیم ما باید از خون شهدایمان دفاع کنیم و یاد و خاطره آن‌ها را زنده نگه داریم باید به فرزندانمان بیاموزیم که در راه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کوشا باشند و از ارزش‌های آن دفاع کنند.