به گزارش خبرنگار «زریوار خبر»، سومین سفرش با فامیل و کودک چهارماههاش به مشهد مقدس بود. توی سفر اذیت شده بود. شب آخر رو کرد طرف حرم و گفت: «اینجوری دیگه من را نطلب.»
از اون سفر، چهارده سال گذشته بود و او تشنهی زیارت و پشیمان از حرفی که زده بود. دست به دامان کریمهی اهلبیت شد. بارهاوبارها به زیارت بانو حضرت معصومه (س) رفت تا بیبی وساطت کنند.
حالا بعد چهارده سال در ایام مبعث به پابوس شمس الشموس میرفت. همراهان بعد از انجام اعمال شب مبعث، قصد برگشت به محل اسکان داشتند. ولی او که بعد سالها آمده بود، دلش نمیآمد شب پر فیض مبعث را از دست بدهد. حاجت بزرگی داشت. تنهایی در حرم ماند.
نیمههای شب به صحن سقاخانه آمد. صحن مملو از جمعیت بود. طنابهایی که به دست بیماران به پنجره فولاد بسته شده بود تا وسطهای صحن کشیده شده بود. تمام صحنها را به مناسبت مبعث پیامبر اکرم (صلیالله علیه واله) چراغانی کرده بودند. گنبد طلایی مثل خورشید میدرخشید. به یکباره برق قطع شد. همهجا در ظلمت کامل فرورفت. سکوت همهجا را فراگرفت و بعد صدای فریاد بیمارانی که به دعای علیابنموسیالرضا شفا گرفته بودند از گوشهوکنار صحن و حرم بلند شد. همهمهای به پا شد. با هر تکبیری، یک عده در آن تاریکی، بهطرف صدا میدویدند. فردا اعلام کردند شب مبعث چهارده نفر شفا گرفتند. یکی از اون شفاگرفتهها خودش بود.
«السلام علیک یا علیابنموسیالرضا»
یادداشت: لیلا چمن خواه
Thursday, 21 November , 2024